بهارانه ها...
نازپسرم اول اردیبهشت چهارماهت شد و نوبت واکسن دومت ... ولی چون چند روزی بود که تب میکردی و پشت سرت هم داغ بود با مشورت مامان جون و خاله های مهربون بهداشت با چند روز تاخیر، پنجم بردیمت واسه واکسن ... الهی قربونت بشم که کلی گریه کردی و بی قراری . وقتی اوردیمت خونه چندساعت سرحال بودی ولی بعد پات ورم کرد و کمپرس اب و یخ هم فایده ای نداشت . پای قرمز و ورم کرده ت رو که تکون میدادی گریه میکردی ... الهی بمیرم برات که گریه هات دل سنگو آب میکرد . منم از دیدن اذیت شدنت و شنیدن صدات اشکم روون بود و مامان بیچاره نمی دونست کدوممون رو اروم کنه . یه پتوی نازک رو پیچیدیم دور پاهات تا نتونی تکونشون بدی و اروم شدی...