کمیلکمیل، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

دوران مادرانه

بهارانه ها...

      نازپسرم اول اردیبهشت چهارماهت شد و نوبت واکسن دومت ... ولی چون چند روزی بود که تب میکردی و پشت سرت هم داغ بود با مشورت مامان جون و خاله های مهربون بهداشت با چند روز تاخیر، پنجم بردیمت واسه واکسن ... الهی قربونت بشم که کلی گریه کردی و بی قراری . وقتی اوردیمت خونه چندساعت سرحال بودی ولی بعد پات ورم کرد و کمپرس اب و یخ هم فایده ای نداشت . پای قرمز و ورم کرده ت رو که تکون میدادی گریه میکردی ... الهی بمیرم برات که گریه هات دل سنگو آب میکرد . منم از دیدن اذیت شدنت و شنیدن صدات اشکم روون بود و مامان بیچاره نمی دونست کدوممون رو اروم کنه . یه پتوی نازک رو پیچیدیم دور پاهات تا نتونی تکونشون بدی و اروم شدی...
17 ارديبهشت 1394

چهارماهگیت مبارک نازنین مامان...

                   همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم... چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است... چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟ فرشته ای در قالب یک انسان ... فقط ساده می توانم بگویم ... تولدت مبارک ... ماهگیت مبارک تمشک مامان...   نازنینم، نفسم ،پسرقندعسلم ماهگیت مبارکه عزیزتر از جونم... پسرم این ماشاالله اقاتر شدی... کارای تازه ای یاد گرفتی که با انجام دادنشون دل مامان بهار وبابایی حمیدو میبری.دیگه مامان جون وباباجون که بماند.پ...
3 ارديبهشت 1394
1